جدول جو
جدول جو

معنی خوش سوز - جستجوی لغت در جدول جو

خوش سوز
(طِ گِ رِ تَ / تِ)
که زود آتش گیرد. که بدون دود سوزد. هیزمی چون هیمۀ کاج که خوب و به آسانی بسوزد. مقابل بدسوز
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوش نواز
تصویر خوش نواز
(پسرانه)
خشنواز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خوش نوا
تصویر خوش نوا
خوش آواز، دارای آواز و صدای خوشایند و دلنشین
خوش خوٰان، خوش لحن، خوش الحان، خوش گو، خوش سرا، عالی آوازه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش پوش
تصویر خوش پوش
ویژگی کسی که لباس خوب و خوش دوخت می پوشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش خوش
تصویر خوش خوش
کنایه از از روی خوشی
کم کم، به تدریج و تأنّی، متدرّج، رفته رفته، اندک اندک، خوش خوشک، کم کم، پلّه پلّه، جسته جسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش سخن
تصویر خوش سخن
خوش زبان، ویژگی کسی که خوب سخن می گوید و سخنش نیکو و پسندیده است، خوش کلام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوی سوز
تصویر بوی سوز
ظرفی که در آن آتش می ریزند و بخور دود می کنند، آتشدان، بخوردان، عودسوز، افسونگر، پریسای، برای مثال تو پری من بوی سوزم گر بود صد بوی خوش / بوی سوزی می کنم تا بشنوم بوی تو را (ملاطغرا - لغتنامه - بوی سوز)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش نواز
تصویر خوش نواز
ماهر در نواختن ساز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش سلوک
تصویر خوش سلوک
خوش رفتار، ویژگی آنکه با مردم به خوش خویی و مهربانی رفتار می کند، ویژگی انسان یا حیوانی که که خوب راه می رود، خوش گام
فرهنگ فارسی عمید
ویژگی چیزی که از حرارت زیاد ظاهرش سوخته و باطنش خام باشد مثل گوشت، برای مثال دل را ز درد و داغ به تدریج پخته کن / هش دار، خام سوز نسازی کباب را (صائب - لغت نامه - خام سوز)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آتش سوز
تصویر آتش سوز
چیزی که در آتش سوخته باشد، برافروزندۀ آتش، حریق، آتش سوزی، برای مثال بر «آتش سوز» گرد آید همه کس / تو هم فریاد آتش سوز من رس (فخرالدین اسعد - ۳۰۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش سرا
تصویر خوش سرا
خوش آواز، دارای آواز و صدای خوشایند و دلنشین برای مثال نگه داشت بر طاق بستان سرای / یکی نامور بلبل خوش سرای (سعدی۱ - ۱۵۶)
خوش خوٰان، خوش لحن، خوش نوا، خوش الحان، خوش گو، عالی آوازه،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش ذوق
تصویر خوش ذوق
خوش قریحه، خوش طبع، خوش سلیقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش آواز
تصویر خوش آواز
دارای آواز و صدای خوشایند و دلنشین
خوش خوٰان، خوش لحن، خوش نوا، خوش الحان، خوش گو، خوش سرا، عالی آوازه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش قول
تصویر خوش قول
کسی که به قول و وعدۀ خود عمل می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش سودا
تصویر خوش سودا
پدیدآورندۀ خیالات خوش مثلاً عشق خوش سودا
فرهنگ فارسی عمید
(خوَشْ / خُشْ)
جانوری که پوزۀ زیبا دارد. خوش پوزه. با پوزۀ خوب. با پوزۀ نیکو. نیکوپوزه:
از پی صید آهوی خوشپوز
چشمها پر ز سرمه کرده چو یوز.
سنائی
لغت نامه دهخدا
تصویری از خوش آواز
تصویر خوش آواز
خوش نغمه، خوشنوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش قول
تصویر خوش قول
کسیکه به قول و وعده خود عمل کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوی سوز
تصویر بوی سوز
مجمر آتشدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش خوش
تصویر خوش خوش
رفته رفته، آهسته آهسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خود ساز
تصویر خود ساز
آنکه به تهذیب نفس خود کوشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتش سوز
تصویر آتش سوز
آتش سوزان، حریق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش سودا
تصویر خوش سودا
خوش داد و ستد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش سخن
تصویر خوش سخن
شیرین زبان، خوش گفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عود سوز
تصویر عود سوز
داربو سوز مجمری که در آن عود می سوزانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش ذوق
تصویر خوش ذوق
خوش سلیقه، خوش قریحه (شاعر) نیکو طبع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوی سوز
تصویر بوی سوز
مجمر، آتشدان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوش سخن
تصویر خوش سخن
Wellspoken
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خوش جوش
تصویر خوش جوش
Pugnacious
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خوش سخن
تصویر خوش سخن
хорошо говорящий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خوش جوش
تصویر خوش جوش
агрессивный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خوش سخن
تصویر خوش سخن
gut gesprochen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خوش جوش
تصویر خوش جوش
streitlustig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خوش سخن
تصویر خوش سخن
добре розмовляючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی